تـــــــــرنج

تـــــــو رنج ==> همانا آدمی را در رنج و سختی آفریده ایم،بلد4

تـــــــــرنج

تـــــــو رنج ==> همانا آدمی را در رنج و سختی آفریده ایم،بلد4

به قول آن بلندبالا مــرد عـلی‌وار زیسته دوران ما:
"هــمه چیز اوست، ما هـمه هیچیم"

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۵ مطلب با موضوع «حدیث جان» ثبت شده است

به نام حضرت دوست

نمیدونم دیگه چیکار باید کرد؟
مگه خودتون نگفتید «ان الله اشتری من المومنین بانفسهم و اموالهم» ؟

مگه خودتون نگفتید «و لا أجد لشیء من عملی القبیح بالحسن مبدلا غیرک»

پس چرا نمیخرید؟!
تا کی باید انتظار بکشیم؟
من که خودم گفتم به فردای خودم مطمئن نیستم!
خودتون هم گفتید : «و ما ابرئ نفسی، ان النفس لاماره بالسوء...»

پس کو رحم و مروتتون؟!
کو ادامه حرفتون : «...الا ما رحم ربّی، إنّ ربی غفور رحیم»

چیه؟! نکنه انتظار دارید برم دم خونه دیگه ای گدایی؟! برم بنده کسی دیگه بشم؟!
کجا رو دارم برم؟!
هرجا برم که دوباره برمیگردم همینجا که آخه!!!

خودتون گفتید: «و لا یکمن الفرار من حکومتک»

خسته شدم! دیگه به معنای واقعی کلمه بریدم!

«لأیِّ الامور الیک اشکوا؟! و لما منها أضجُّ و أبکی؟! لألیم العذاب و شده؟ ام لطول البلاء و مدته؟!...»

هرگز نگویمت که بیا دست من بگیر
گویم گرفته ای زعنایت رها مکن

۱ نظر ۰۱ آذر ۹۶ ، ۰۱:۱۹
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

چقدر مرا دوست داری!

چقدر هوای این بنده هواکار را داری!

چقدر خوبی نداشته مرا در میان دوستانم نشر دادی!

ومن چه بنده(!!!) فراموشکاری هستم که تو که تمام من هستی، من که تمام، تو هستم را به یاد نمی‌آورم!

و کم من ثناء جمیل لست اهلا لها نشرت

پ.ن1: کاش می‌شد کمی بیشتر با خدا و پیام الهی‌ش انس میگرفتیم جمیعا ما به اصطلاح ریش‌دارها لااقل!!!

پ.ن2: چه خوش است صوت قرآن ... ز تو دلربا شنیدن

       به رخت نظاره کردن... سخن خدا شنیدن

 کاش می‌شد ببینمت باری!

۰ نظر ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۴۶
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

ق.ن(قبل نوشت): مطلب مطلب مهمی است، هرچند به زبان الکن من نوشته شده، ولی حاصل عمری‌ست(20سال...) لطفا دل بدید، نقد هم بکنید...

مدت زیادیست که دردی در وجودم مرا می‌آزارد!

و آن هم این است که آیا این کارهایی که من در زندگی انجام می‌دهم، در تشکیلات بسیج انجام می‌دهم، درسی که میخوانم، کمکی که به دوستان و بقیه می‌کنم و و و ...؛ همه اینها، از روی اخلاص هست یا نه؟

واقعا این کارها را من برای خدا میکنم؟؟؟ یا برای نفس خودم؟ برای آنکه نفسم حال بیاید که ببین، ببین چه کار خوبی کردی! ببین چه کار خوبی کردی که بقیه از آن عاجزند و نکردند. ببین چقدر در نگاه های مردم تحسین هست!

خب تشخیص این مورد، کار سختی‌ست!

گاها شیطان هم خوب منتظر ایستاده است که تا فکر کردی اخلاص نداری، زیربنای کل کارهایت را بزند که همه‌اش را بگذار کنار!

که این کارها هیچ به درد نمیخورد! 

بعد از مدت‌ها چیزی یافتم که کار را برایم آسان کرد:

اگر میخواهید بفهمید که چقدر کارهای خود را برای خدا انجام میدهید، چقدر اخلاص دارید، فکر کنید که اگر همین کار شما را دوست شما انجام میداد، همین قدر از برکاتش برای اسلام و مومنین و رضایت الهی خوشحال می شدید یانه؟
اگر دیدید خوشحال نمیشوید به این مقدار، یا حتی در مرتبه ای بالاتر، از اینکه دوست شما اینکار را کرده است و شما نکرده اید، ناراحت میشوید، بدانید که ذره ای اخلاص ندارید!

ــــــــــــــــــــــــــــ

خب! بعد از این دو حال دارد:

1. اگر فهمیدی که کارت را برای خدا نکرده‌ای! خدا کاری نکرده‌ای، چه‌کار میکنی؟ اسیر دام شیطان می‌شوی که کل کار را کنار بگذار؟؟؟؟

   نه! این دقیقا کاری است که نباید بکنی! تا برای کسی "زمینه" گناه نباشد و خود تصمیم به ترک آن گناه نگیرد، ارزش و فایده‌ای برای انجام ندادن گناه مترتب نیست! تا زمینه دروغ و تهمت در یک تشکیلاتی مثل بسیج فراهم نباشد که تو بفهمی این رذیله های اخلاقی را داری، و بعد تصمیم به ترک آن در این "برهه و سن مهم" از زندگی‌ات نگیری، رشدی در تو حاصل نشده؛ حالا هرچه میخواهی جلسه اخلاق برو!

...(طولانی‌تر است ومن حال ادامه دادن ندارم مثل همیشه)

2. اگر فهمیدی که نشانه‌هایی از اخلاص یافت همی‌شود؛ کار تو سخت‌تر می‌شود! چراکه باید در صحنه ای گام برداری که این را حفظ کنی و به دام "خودپسندی" نیفتی!

تو رنج باید بزرگ شد! رنج مبارزه با نفس رو تا نچشی، نمیشه که به بزرگی بزرگ‌هایی که تو زندگیت میشناسی همینطوری مفت مفت برسی!

پ.ن(پسانوشت): از اینکه شاید مجیزه‌گویی می‌کنم و به قول یکی از دوستان، از خزانه‌های وحی که بلد‌هم هستم، استفاده نمیکنم در نوشته‌ام، پساپس عذر میخوام!

۳ نظر ۱۵ دی ۹۳ ، ۰۲:۵۰
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

غیبت

غیبت با توجه با روایاتی که ما شیعیان داریم؛ 2 قسم و مفهوم داره:

الف:غیبت امام از مردم طوری که او میان مردم هست ولی مردم او را نمیبینند.
   بذارین یه مثال بزنیم تا بهتر روشن بشیم:
   در یک روایت نقل شده که ابوبصیر: با امام باقر علیه السلام وارد مسجد شدیم و مردم رفت‌وآمد می‌کردند.
   آن حضرت به من فرمودند: از مردم بپرس که آیا مرا می‌بینند؟
   - از هر کس پرسیدم: آیا ابوجعفر علیه السلام را دیدی؟ 
   می گفت: نه! ؛با اینکه حضرت در مسجد ایستاده بود.
   تا اینکه ابوهارون مکفوف (نابینا) وارد مسجد شد. امام علیه السلام فرمودند: از این مرد سؤال کن.
   - از او پرسیدم آیا ابوجعفر علیه السلام را دیدی؟ 
   گفت: آیا آن حضرت نیست که ایستاده است و به ستون تکیه داده؟
   گفتم: چگونه این را فهمیدی؟ از تعجب متحیر مانده بودم!
   پاسخ داد: چگونه نفهمم درحالیکه آن جناب نوری درخشنده است.

آره داداش من؛ آره خواهر من... یعنی دیده ی من و تو اونقدر تار شده که یه نابینا از ما بهتر مولاش رو میبینه... 
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

ب: حضرت میان مردم هستند، حضرت را میبینند ولی اورا نمیشناسند
میدونیم که حضرت عرفات هستن هرسال. خوشا به حال اونایی که میخونن این دعا رو و همنوا میشن با حضرت.... خیلی ها تو عرفات به زیارت حضرت نایل میشن، حضرت کمکشون میکنن، و... اما حضرت رو نمیشناسن... یا بعدا میشناسن...

یکی از دلایل اینکه مردم حضرت(عج) رو در روز ظهور میشناسن و میگن: اه... من که ایشون رو فلان جادیدم... ایشون فلان جا به من کمک کرد... ایشون....؛ همینه.


مطلب در مورد غیبت زیاد دارم ولی الان متاسفانه فرصت ندارم.... ادامش برای بعد انشاءالله
مطلب رو که خوندی یه صلوات به نیت ظهور بفرست...

۴ نظر ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۴:۵۹
علی ابن صادق

...امّا والله إنّی لـیمْنعُنی من اللّعب ذکْرُ الْموْت...

ای خاک تو سر من! ای خاک تو سر تو! ای خاک تو سر ما!!!

پ.ن: کوتاه کن کلام!بماند بقیه‌اش

۱ نظر ۱۵ آذر ۹۳ ، ۰۹:۲۲
علی ابن صادق