تا چند وقت دیگه می میرم

«انا لله و انا الیه راجعون»

امروز رفتم دکتر

گفت که تا چند وقت دیگه می میرم!!!

خوبی بدی دیدید حلال کنین دوستای خوبم!!!

(ادامه مطلب رو از دست ندید!)

 

اونروز بازم رفتم دکتر... ولی ایندفعه ایشون مشاور بودن!
یه نوبت گرفتم 
211 !!! اوووووه!!! خدایا واقعا چرا اینهمه مریض داریم!؟!
و نشستم تو صف طولانی مریضایی که هرکدوم سر یه دردی از این دردها اومده بودن دکتر..

صدای منشی: شماره 199 تشریف ببرن داخل!

- خدایا چه حس مسخره ای!!!! واقعا بخاطر چی پاشدم اومدم دکتر؟!؟؟؟ این مریضی که من دارم چیه؟! ای خـــــــــــــــــــدا!!!
قرآن-معنی- سوال نویسی!!!!
.
.
.
- شماره 211!! بفرمایید داخل!

- سلام آقای دکتر!
- سلام آقای سلیمی بنی!! درست گفتم دیگه؟! بنی؟!
- آره... ولی شما فامیل منو از کجا میدونید؟!
- از نوبتی که گرفتی دیگه!
- آها!!!
.
.
.
- آقای دکتر! من تاحالا پیش دکترهای مختلفی رفتم! ولی همه قطع امید کردن!
شرو کرد به دلداری دادن وامید دادم و ...

- آقای دکتر! من اصلن ناراحت نیستما!!!
- خب  چطور؟!
- ا وقتی  بهم گفتن تا چندوقت دیگه می میری زندگیم داره از این رو به اون رو میشه! دیگه زیاد عصبانی نمیشم! چون با خودم فکر میکنم این چند روز که زنده ام دیگه چه ارزشی داره برای عصبانی شدن! تا میام ...

پرید وسط حرفم و گفت:
- خب بنده‌ی خدا این که بیماری نیست!
- آقای دکتر یعنی این که از ترس مرگ آدم اینطوری بشه بد نیست؟!
- به قیافت میخوره خدا رو قبول داشته باشی؟! مسلمونی؟!
- مسلمونِ مسلمون که نه! ولی سعی دارم باشم!
- خب پس! با اینکه من واعظ و سخنران نیستم ولی میتونم بهت بگم که اتفاقا این خیلی خوبه! چون خدا هم میخواد که ماها بفهمیم که بالاخره این دنیا تموم میشه و ما می میریم و هیچی نمیتونیم بعد مرگ داشته باشم مگه خوبی ها!
- ولی من از یه طرف با تمام وجود میخوام که هیچوقت نمیرم!!! از یه طرف هم با تمام وجود میخوام هرچی خوبی هست تو دنیا به دست بیارم!
- خب!
- خب هیچی دیگه! میخوام جاویدان بشم تو این دنیا! ولی پیش هر دکتری که رفتم گفتن که تا چندوقت دیگه می میرم!
- امــــــم! بنظر من این خوبی ها رو باید جای دیگه جستجو کنی! اون دنیا!
- ولی...

دکمه مریض بعدی رو زد و گفت: شما کاملا سالمی آقای سلیمی! الکی هم گیر نده که من مریض شدم! سعی کن همونطوری که گفتی داری عوض میشی زندگی کنی!
- ولی آقای دکــ..
- ولی نداره...راستی همکارای ما بهت گفتن چند وقت فرصت داری؟!
- نمیدونم! همین روزا! شاید امروز! شاید فردا! شایدم چند هزار روز دیگه!
- یعنی چی؟!

در باز شد و مریض بعدی اومد تو!
- خانم لطفا چند دقیقه بیرون باشید! ایشون کارشون هنوز تموم نشده! ممنون
- چشم
.
.
.
- یعنی چی آقای سلیمی؟! مریضیت چیه دقیقا؟!
- گفتم خدمتتون آقای مرادی!!! من میخواستم تو این دنیا برای همیشه زنده باشم تا بتونم خوبی ها و اینا.... ولی پیش هر دکتری رفتم گفت نمیشه و تا چندوقت دیگه قطعا می میری...
- خدا شفات بده! خب یعنی چی؟! مگه نمیدونستی همه بالاخره می میرن؟!؟؟؟
- چرا ولی گفتم که!!! از یه طرف میخوام همه خوبی ها رو داشته باشم! و با تمام وجود میخوام که تو این دنیا جاویدان بشم! ولی این با مرگ جور درنمیاد!‌ ولی وارد زندگی که میشم همه اینا کم کم فراموشم میشه...
- شماره منو یادداشت کن!‌ 0912342356...
- برای چی آقای دکتر؟!
- کارت دارم! فعلن مرخصی!!! نفــــــــــــــر بعد!


« بیاید کمی به فکر این باشیم که ممکنه همین الان بمیریم! آیا تونستیم جوری رفتار کنیم که اطرافیانمون ازمون راضی باشن؟!
پدر و مادر؟!
خواهر و برادر؟!
دوستا و رفیقا؟!
.
.
.
و مهم تر از همه!!! خدایی که واقها هست!!!!