به نام دوست
کشیش
همین طور که اسکناس ها رو می شمرد از حماقت دختر خنده اش گرفت. با آنکه همیشه از سرو صدا متنفر بود ولی صدای تق تق کفش دختری که از کلیسا خارج می شد، برایش دلربا و لذت بخش بود. حتی از صدای ناقوس هم لذت بخش تر !
- دخترم هر وقت که گناهی کردی من هستم! کار احمقانه ای به سرت نزند!
دختر ایستاد و با چشمان معصومش دوباره برای کشیش تعظیم کرد و از کلیسا خارج شد و از احساس پاکی و طهارتی که در خودش حس می کرد؛ بی نهایت خوشحال بود.