به نام حضرت دوست
جمعه بود! خبرآمد که مرتضی پاشایی به رحمت خدا رفت.
دور و بر را نگریستم! فضای مجازی... روزنامه ها... تلویزیون!
راستش رو بخواید، خیلی دلم گرفت! نه از اینکه ایشون مرحوم شدن، نه! ونه اینکه چرا مردم اینقدر بهش ارادت دارن! نه!!!
یکی از بچه های ورودی93 دانشگاه، بهش توی نرمافزار واتسآپ پیام دادم:
- گیرم که همه خلق جهان یار شوندت بی تو نبود بی کس و بییار تر از من
-اینا رو فیالبداهه میگی علی؟
(اینجا بود که دلم گرفت، گفتم یه درددلی با این بنده حضرت حق داشته باشم)
-این جمعه که گذشت، خیلی دلگیرتر بودم محمدمهدی!
دیدی
؟
-چی رو؟
-دیدی چطور همه غمگین از نبودن یه خوننده بودن... از اینکه یه خوننده دیگه بینشون نیست...
؟؟
- :-
-اونوقت ما که ادعای بچه شیعه بودن و انقلاب و ... رو داریم، نبودن و ندیدن و حس نکردن عزیزفاطمه رو تو زندگیهامون ... هعــــی...
- ;-(
-به اندازه کسی که یه کیف پول گم کرده باشه هم تاحالا دنبال مهدی فاطمه نرفتیم و نگشتیم و طالب نبودیم....
دعا فرج هم میخونیم
البته! یه وقت امر مشتبه نشه برات...
-جز شرمندگی چیزی دیگه هم داریم؟
- از جایگاه کسی که خیلی شاخه و اینها نمیگمها... میشناسی منو که...
از ته دلم
از این دل غبارگرفته لامصب بی درمون!
- آره! خوب شناختمت تو این دو ماهه!
خیلی برا ما شاخی علی آقا(چون تعریف از خود بود اینطوریش کردم)
-امروز چندبار بغضم ترکید
مادرم هی میگفت چت شده علی؟
...
باورکن سخته
باور کن سخته بدونی یار ویاور و سرباز کم داره، هم خودش هم نائباش؛
بعد خودت هم با یار و یاور وحتی سرباز یا سرباز سرباز شدنش هم خیلی فاصله داری
و...
-باید طرحی نو درانداخت
همه ما به کمک هم
-پایهاتم اساسی
-دستخوش
-دستخوش