به نام حضرت دوست
اولین سفر کربلا.
با یکی از دوستان مداح بودم. از من بزرگتر بود.
به کربلا که رسیدیم خسته بودیم
به هر زحمتی بود مهیا شدیم و راهی شدیم...
اولین نگاه به گنبد عباس و حسین به کنار، وقتی به حرم ابوفاضل ع وارد شدیم، اتفاقی افتاد که هر وقت یادم میآید، بیاختیار باران چشمانم شروع میشود...
وارد حرم که شدیم، قبل از خواندن زیارت و روضه، سیدِ مداح کاروان ما، طلب آب کرد.