تـــــــــرنج

تـــــــو رنج ==> همانا آدمی را در رنج و سختی آفریده ایم،بلد4

تـــــــــرنج

تـــــــو رنج ==> همانا آدمی را در رنج و سختی آفریده ایم،بلد4

به قول آن بلندبالا مــرد عـلی‌وار زیسته دوران ما:
"هــمه چیز اوست، ما هـمه هیچیم"

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۱۸ مطلب با موضوع «دیالوگ» ثبت شده است

به نام حضرت دوست

چقدر مرا دوست داری!

چقدر هوای این بنده هواکار را داری!

چقدر خوبی نداشته مرا در میان دوستانم نشر دادی!

ومن چه بنده(!!!) فراموشکاری هستم که تو که تمام من هستی، من که تمام، تو هستم را به یاد نمی‌آورم!

و کم من ثناء جمیل لست اهلا لها نشرت

پ.ن1: کاش می‌شد کمی بیشتر با خدا و پیام الهی‌ش انس میگرفتیم جمیعا ما به اصطلاح ریش‌دارها لااقل!!!

پ.ن2: چه خوش است صوت قرآن ... ز تو دلربا شنیدن

       به رخت نظاره کردن... سخن خدا شنیدن

 کاش می‌شد ببینمت باری!

۰ نظر ۰۳ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۴۶
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

بین یک صفت را داشتن و ادای داشتن آن صفت را درآوردن فرق خیلی زیاده...

خودتو اذیت نکن!

خودت باش

پ.ن(پی نوشت): سر بزرگترین افراد رو هم که شیره بمالی، با خودت روراست باش، سر خودت رو شیره نمال!

پ.ن(پسانوشت): مطلب بعدی رو هم بخونید: با نام خوبان شدن

۳ نظر ۲۴ دی ۹۳ ، ۲۳:۱۳
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

بعضی هم هستند که آدم ها رو جلوی نور میگیرند و آدم بودنشون رو تشخیص می‌دند، درست مثل قضیه اسکناس و نخش

بعد به تناسب باهاشون رفتار میکنند برای رشدشون

یا ستّار العیوب!

اللهم اجعلنا من «ازاین‌دسته‌آدما»

۱ نظر ۲۳ دی ۹۳ ، ۱۹:۴۷
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

گاهی هم فکر کن که فکر کردن به اینکه تو زندگی به کارهات فکر نمیکنی، به اهدافت فکر نمیکنی، به رفتارهات فکر نمیکنی، به تعامل با دیگرانت فکر نمیکنی، به وقت هایی که داری تلف میکنی فکر نمیکنی و..... ؛ چقدر میتونه خوب و مفید و لذت بخش باشه و زنده‌گی ات رو عوض کنه

۲ نظر ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۴:۴۵
علی ابن صادق

بسم رب الحسین

یکی از خاطرات کربلای امسال:

یه جا تو صف بودیم یه چوکه(به قمی یعنی چیکّه) آش ونون بگیریم یه عربه از علیرضا.ا(یکی از رفقای ما) جلو زد و اومد تو صف. 
علیرضا با لحجه(ونه لهجه) غلـــــیظ عربی برگشت گفت: حاجی! انا الحیُّ القیوم! =)))


عربه تا 2_3دقیقه با چشمای از حدقه بیرون زده علیرضا رو نگاح(ونه نگاه) میکرد.

۱ نظر ۰۸ دی ۹۳ ، ۱۰:۳۵
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

بی توفیقی که دیگه شاخ و دم نداره که!!! داره؟؟؟؟ اخم

کاروان ثبت‌نام بکنی و آخرش هم راهت ندن که بری پابوسی!

دلم خیلی گرفته آقا!

این دل تنگم، غصه‌ها دارد

گوئیا میل کربلا دارد

ای خدا ما را کربلایی کن

بعد از آن با ما هرچه خواهی کن

کـــــــــــــــــــــــــربلا

۰ نظر ۱۵ آذر ۹۳ ، ۰۹:۳۱
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

گریسته

ای در غم تو خشکی و دریا گریسته                    در ماتم تو چشم ثریّا گریسته

بارد سرشک خون زغمت چشم روزگار                  عالم زقصه‌ی تو سراپا گریسته

تنها نه چشم من زغمت گشته اشکبار                 همواره در عزای تو دنیا گریسته

هستی زعمق درد تو گشتست با خبر                  آن لحظه‌ای که زینب کبری گریسته

عالم به هم تنید در آن دم که لحظه‌ای                  شش ماهه کودکی به تمنّا گریسته

تا آب میخورد گریه امانش نمی‌دهد                      زینب بطفل رباب چه سالها گریسته   

بر خاک ریخت اشک جگرسوز آفتاب                    خورشید هم زداغ تو با ما گریسته

لب تشنه کشت تا که تورا شمر، آب هم              در بستر زمانه به غوغا گریسته

دشمن چه کرد با تو که اینگونه نینوا                    پنهان به غم نشسته و پیدا گریسته

ای مظهر سخاوت و ای آیت شرف                      در ماتم تو عالم بالا گریسته

خونین ترین حماسه عشقی و چشم عشق          بهر تو دجله دجله، فرات‌ها گریسته

ای بهترین وجود، ز جوری که با تو رفت                  مُلک وجود، با همه اعضا گریسته

چون میزدش خولی و میکشید موی                     او هم برای کرب و بلا گریسته

ای "عبد" زدیده خون بفشان چون در این عزا           زینب به غم نشسته و زهرا گریسته

۱ نظر ۱۰ آذر ۹۳ ، ۲۰:۲۶
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

هدف

گفت: زندگی نمیکنم، زندگی میشوم.
گفتم: زندگی نمیشوم، زندگی میکنم!
گفت: نمیشود، آخر چطور؟
گفتم: میشود، با هدف
گفت: ما همه مجبوریم به مجبور بودن.
گفتم: درست میگویی اما غلط !!!!!!  :تعجب: :تعجب: :تعجب:
گفت: فلسفی حرف میزنی! پیچیده نگو بامن!
گفتم: همه به اختیار مجبوریم و به اجبار مختاریم!!!

.

.

.

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۳ ، ۰۰:۱۳
علی ابن صادق