تـــــــــرنج

تـــــــو رنج ==> همانا آدمی را در رنج و سختی آفریده ایم،بلد4

تـــــــــرنج

تـــــــو رنج ==> همانا آدمی را در رنج و سختی آفریده ایم،بلد4

به قول آن بلندبالا مــرد عـلی‌وار زیسته دوران ما:
"هــمه چیز اوست، ما هـمه هیچیم"

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

۳ مطلب با موضوع «داستان و رمان :: داستان کوتاه» ثبت شده است

به نام حضرت دوست

اولین سفر کربلا.

با یکی از دوستان مداح بودم. از من بزرگ‌تر بود.

به کربلا که رسیدیم خسته بودیم 

به هر زحمتی بود مهیا شدیم و راهی شدیم...

اولین نگاه به گنبد عباس و حسین به کنار، وقتی به حرم ابوفاضل ع وارد شدیم،  اتفاقی افتاد که هر وقت یادم می‌آید، بی‌اختیار باران چشمانم شروع می‌شود...

وارد حرم که شدیم، قبل از خواندن زیارت و روضه، سیدِ مداح کاروان ما، طلب آب کرد.

۱ نظر ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۸
علی ابن صادق

به نام  دوست

کشیش

 

همین طور که اسکناس ها رو می شمرد از حماقت دختر خنده اش گرفت. با آنکه همیشه از سرو صدا متنفر بود ولی صدای تق تق کفش دختری که از کلیسا خارج می شد، برایش دلربا و لذت بخش بود. حتی از صدای ناقوس هم لذت بخش تر !
-  دخترم هر وقت که گناهی کردی من هستم! کار احمقانه ای به سرت نزند!
دختر ایستاد و با چشمان معصومش دوباره برای کشیش تعظیم کرد و از کلیسا خارج شد و از احساس پاکی و طهارتی که در خودش حس می کرد؛ بی نهایت خوشحال بود.

کشیش


۳ نظر ۱۴ دی ۹۲ ، ۲۰:۴۱
علی ابن صادق

به نام دوست

خودکشی شریف

علی سلیمی بنی

دی ماه 1392

 

خودکشی شریف

درو میبندی و مثل همیشه اوه کلاه بافتنی که همین یکی دو سال پیش یکی رو راهی بیمارستان کردی سرش، میکشی روی سرت؛ تا روی ابرهات!

گفته های دکتر مشاور هی رو مخت رژه میرن. «هیچگونه استرسی نباید بهت وارد بشه. عصبانی شدن هم برات سمّه!... هه آره... سم هم گزینه خوبی میتونه باشه! اووووو یِس! فردا باید برم فروشگاه تا انواع سم ها رو امتحان کنم. آره! عاقلانه ترین راه همینه. هه هه! دکتر احمق! خب دستوراتی که دادی دقیقا مخالف اهداف منه که دکی جون. بخوای نخوای لحظات آخر به آدم فشار زیادی میاد. مگه ممکنه آدم بدون استرس خودکشی کنه؟؟!...

۶ نظر ۰۶ دی ۹۲ ، ۲۰:۴۰
علی ابن صادق