تـــــــــرنج

تـــــــو رنج ==> همانا آدمی را در رنج و سختی آفریده ایم،بلد4

تـــــــــرنج

تـــــــو رنج ==> همانا آدمی را در رنج و سختی آفریده ایم،بلد4

به قول آن بلندبالا مــرد عـلی‌وار زیسته دوران ما:
"هــمه چیز اوست، ما هـمه هیچیم"

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین نظرات

به نام حضرت دوست

بی توفیقی که دیگه شاخ و دم نداره که!!! داره؟؟؟؟ اخم

کاروان ثبت‌نام بکنی و آخرش هم راهت ندن که بری پابوسی!

دلم خیلی گرفته آقا!

این دل تنگم، غصه‌ها دارد

گوئیا میل کربلا دارد

ای خدا ما را کربلایی کن

بعد از آن با ما هرچه خواهی کن

کـــــــــــــــــــــــــربلا

۰ نظر ۱۵ آذر ۹۳ ، ۰۹:۳۱
علی ابن صادق

...امّا والله إنّی لـیمْنعُنی من اللّعب ذکْرُ الْموْت...

ای خاک تو سر من! ای خاک تو سر تو! ای خاک تو سر ما!!!

پ.ن: کوتاه کن کلام!بماند بقیه‌اش

۱ نظر ۱۵ آذر ۹۳ ، ۰۹:۲۲
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

گریسته

ای در غم تو خشکی و دریا گریسته                    در ماتم تو چشم ثریّا گریسته

بارد سرشک خون زغمت چشم روزگار                  عالم زقصه‌ی تو سراپا گریسته

تنها نه چشم من زغمت گشته اشکبار                 همواره در عزای تو دنیا گریسته

هستی زعمق درد تو گشتست با خبر                  آن لحظه‌ای که زینب کبری گریسته

عالم به هم تنید در آن دم که لحظه‌ای                  شش ماهه کودکی به تمنّا گریسته

تا آب میخورد گریه امانش نمی‌دهد                      زینب بطفل رباب چه سالها گریسته   

بر خاک ریخت اشک جگرسوز آفتاب                    خورشید هم زداغ تو با ما گریسته

لب تشنه کشت تا که تورا شمر، آب هم              در بستر زمانه به غوغا گریسته

دشمن چه کرد با تو که اینگونه نینوا                    پنهان به غم نشسته و پیدا گریسته

ای مظهر سخاوت و ای آیت شرف                      در ماتم تو عالم بالا گریسته

خونین ترین حماسه عشقی و چشم عشق          بهر تو دجله دجله، فرات‌ها گریسته

ای بهترین وجود، ز جوری که با تو رفت                  مُلک وجود، با همه اعضا گریسته

چون میزدش خولی و میکشید موی                     او هم برای کرب و بلا گریسته

ای "عبد" زدیده خون بفشان چون در این عزا           زینب به غم نشسته و زهرا گریسته

۱ نظر ۱۰ آذر ۹۳ ، ۲۰:۲۶
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

 

جمعه بود! خبرآمد که مرتضی پاشایی به رحمت خدا رفت.

دور و بر را نگریستم! فضای مجازی... روزنامه ها... تلویزیون!

 

راستش رو بخواید، خیلی دلم گرفت! نه از اینکه ایشون مرحوم شدن، نه! ونه اینکه چرا مردم اینقدر بهش ارادت دارن! نه!!!

یکی از بچه های ورودی93 دانشگاه، بهش توی نرم‌افزار واتس‌آپ پیام دادم:

- گیرم که همه خلق جهان یار شوندت       بی تو نبود بی کس و بی‌یار تر از من

-اینا رو فی‌البداهه میگی علی؟

(اینجا بود که دلم گرفت، گفتم یه درددلی با این بنده حضرت حق داشته باشم)

-این جمعه که گذشت، خیلی دلگیرتر بودم محمدمهدی!

 دیدی

 ؟

-چی رو؟

-دیدی چطور همه غمگین از نبودن یه خوننده بودن... از اینکه یه خوننده دیگه بینشون نیست...

 ؟؟

- :-

-اونوقت ما که ادعای بچه شیعه بودن و انقلاب و ... رو داریم، نبودن و ندیدن و حس نکردن عزیزفاطمه رو تو زندگی‌هامون ... هعــــی...

- ;-(

-به اندازه کسی که یه کیف پول گم کرده باشه هم تاحالا دنبال مهدی فاطمه نرفتیم و نگشتیم و طالب نبودیم....

 دعا فرج هم میخونیم

 البته! یه وقت امر مشتبه نشه برات...

-جز شرمندگی چیزی دیگه هم داریم؟

- از جایگاه کسی که خیلی شاخه و اینها نمیگم‌ها... میشناسی منو که...

 از ته دلم

 از این دل غبارگرفته لامصب بی درمون!

- آره! خوب شناختمت تو این دو ماهه!

 خیلی برا ما شاخی علی آقا(چون تعریف از خود بود اینطوریش کردم)

-امروز چندبار بغضم ترکید

 مادرم هی میگفت چت شده علی؟

 ...

 باورکن سخته

 باور کن سخته بدونی یار ویاور و سرباز کم داره، هم خودش هم نائب‌اش؛

 بعد خودت هم با یار و یاور وحتی سرباز یا سرباز سرباز شدنش هم خیلی فاصله داری

 و...

-باید طرحی نو درانداخت

 همه ما به کمک هم

-پایه‌اتم اساسی

-دست‌خوش

-دست‌خوش

 

۱ نظر ۰۷ آذر ۹۳ ، ۰۲:۵۵
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

هدف

گفت: زندگی نمیکنم، زندگی میشوم.
گفتم: زندگی نمیشوم، زندگی میکنم!
گفت: نمیشود، آخر چطور؟
گفتم: میشود، با هدف
گفت: ما همه مجبوریم به مجبور بودن.
گفتم: درست میگویی اما غلط !!!!!!  :تعجب: :تعجب: :تعجب:
گفت: فلسفی حرف میزنی! پیچیده نگو بامن!
گفتم: همه به اختیار مجبوریم و به اجبار مختاریم!!!

.

.

.

۰ نظر ۰۶ آذر ۹۳ ، ۰۰:۱۳
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

برگی برای باران

روحم خسته میشود گاهی
تن مرده میشوم گاهی

۱ نظر ۰۲ آذر ۹۳ ، ۲۲:۴۴
علی ابن صادق

به نام حضرت دوست

پیش‌نوشت: نمیدانم این "به‌نام حضرت دوست" یا بدل‌هایش را چه بزرگواری در زبان ناقص ما انداخت! خدایش خیر دهاد

نوشته:

با حاج آقا که صحبت می‌کردم، حرف جالبی میزد! البته نوعا حرف‌های حاج‌آقا همه‌شون جالبن‌ها. (خیلی بهش فکر کردم که چرا اینطوریه، فهمیدم دوتا علت داره دست کم: 1.حرف‌هاشون بدیهیه و برآمده از دل و فطرت 2. با روح و تن و رویه اسلام همراهه)

میگفت: آدمی معمولا نگاه که میکند اطرافش را، خیلی از نعمت های خدا را نمی‌بیند، نه اینکه نبیند، درک نمی‌کند. لحظه‌ای ساکت شد و بعد ادامه داد: "علی‌آقا! قدر دوستان خودت را بدان" قدر این لذت‌های حلال و جمع صمیمی رفقای صمیمی خود را بدان!

و من پی بردم که چه لطفی دارد خدا نسبت به بنده پرگناهش! که زمینه گناه‌های بزرگ‌تر را از راه او برداشته است با لطف‌ها و نعمت های ظاهر و باطن بی‌کرانش!

بله! قدر رفاقت‌هایمان را بدانیم

و تو ای دوست! دوستت دارم که "مومن، مومن را قلبا دوست دارد"

پسانوشت: خواستم خیلی چیزهای دیگه هم بگم! ولی باید جلوی این زبان و ذهن پرتشویش را گرفت!

پ.ن2: ایشالا عکس هم خواهد داشت این نوشته بزودی

۰ نظر ۰۲ آذر ۹۳ ، ۱۶:۳۱
علی ابن صادق

تمام قصه زندگی همین است

در رنج آفریده شده ایم

۴ نظر ۲۸ آبان ۹۳ ، ۰۰:۲۴
علی ابن صادق

گاهی اوقات که با خودم خلوت می‌کنم؛ به دور از همه هیاهوی شهر و انسان‌ها و رفقا و اینترنت و تلوزیون و غیره...(قطعا برای هرکسی پیش میاد، نمیشه که نیاد، ولی چیزی که مهمه اینه که خیلی ها به این مواقع توجه و دقت نمیکنن... امان از تکرر غفلت)؛ با تمام وجود حس میکنم که چه موجود خطرناکی هستم! و چه موجود خطرناک تری دارم میشم!!!

۰ نظر ۲۷ آبان ۹۳ ، ۲۳:۴۲
علی ابن صادق

به نام  دوست

کشیش

 

همین طور که اسکناس ها رو می شمرد از حماقت دختر خنده اش گرفت. با آنکه همیشه از سرو صدا متنفر بود ولی صدای تق تق کفش دختری که از کلیسا خارج می شد، برایش دلربا و لذت بخش بود. حتی از صدای ناقوس هم لذت بخش تر !
-  دخترم هر وقت که گناهی کردی من هستم! کار احمقانه ای به سرت نزند!
دختر ایستاد و با چشمان معصومش دوباره برای کشیش تعظیم کرد و از کلیسا خارج شد و از احساس پاکی و طهارتی که در خودش حس می کرد؛ بی نهایت خوشحال بود.

کشیش


۳ نظر ۱۴ دی ۹۲ ، ۲۰:۴۱
علی ابن صادق